آقا پسرمنآقا پسرمن، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

شاهرگ زندگیمون...هم نفس مامان و بابا..

آخرین دیدار از پسرم درسونوگرافی

سلام جیگرررررررررم....جووون دلم چه لگدایی میزنی.انگار میدونی میخوام باهات حرف بزنم فسقلی... چه  خبرا مامانی؟؟خوش میگذره؟؟حسابی جات تنگ شده دیگه..ولی خیلیییی شیطونی..با این تنگی جا تونستی سرتو بچرخونی بیای تو لگن مامی.. دیروز با بابا رفتیم سونوگرافی بازم دیدیمت عزیزم..واقعا خدا چه عظمتی داره چه قدرتی داره..بهت زده میشه آدم دکتر سونو مغز و قلبتو نشونمون داد..وای قربون اون قلب کوچولوت برم.چه ضربانی داشت...مغزتم که دیگه نگو از دیدنش شگفت زده شده بودم..انقدر سرگرم دیدن تو بودم که نمیتونستم چشم ازت بردارم و ببینم بابایی داره چیکار میکنه..خودش که میگه داشته میخندیده و خوشحال بوده..راستی دکتر وزنتم گفت کپل من.. سه کیلو و صد گرم.....
22 تير 1393

بالاخره سیسمونی پسرمو چیدم

سلام نفس مامان.نازنازی مامان.عمرمامان.جوووون مامان...احوال گل پسرم چطوره...ایشاا...که خوبه مامانی آره...به امید خدا دیگه چیزی به تولدت نمونده عزیزکم.. بیست و دوروز دیگه تقریبا..ایشاا..که صحیح و سالم میای بغلم جیگرم..فردا پس فردا میخوام برم سونوگرافی روی ماهتو ببینم..ببینم چقدر یزرگ شدی چقدر تپل مپل شدی..ازالان استرس گرفتم که نکنه خدایی نکرده وزنت کم باشه.آخه همه میگن شکمت کوچیکه الکی منو نگران  کردن.هرچند دکترمیگه سایز شکمت خوبه و وزن بچه ربطی به سایز شکم نداره..توکل به خدا.امیدوارم همه چی خوب باشه..   خبرخوش اینکه مامانم اینا سیسمونی شما آقا پسر شیطونو آوردن... چقدر تو ذهنم خیال پردازی میکردم که قراره وسایلاتو چجوری بچینم...
17 تير 1393

لحظه شماری برای دیدن میوه ی عشقمون

سلام عرض کردم آقا پسر گل...خوبی عزیز دلم..خوبی نفسم..جونم..عمرم..پاره ی تنم..   پسر گلم ماشاا...هزار ماشاا....چقدر بزرگ شدی عزیزم...حسابی داری تو دل مامانی وول میخوری و بالا پایین میشی..لگدات تبدیل شده به حرکات موجی اونم از نوع شدییییید..قربونت برم که واسه مامانی موج مکزیکی میری اون تو...این کاراتو که میبینم به خدا دلم ضعف میره برات...دارم واسه دیدنت لحظه شماری میکنم جوجوی من.البته باباهم بی صبرانه منتظرته..هروقت که راجع به تو باهم حرف میزنیم یه ذوق خاصی یه انتظاری یه برقی تو چشاش دیده میشه که معلومه حسابی منتظر دیدنته.. خوش به حالت که نیومده انقدر طرفدار داری و مامان و بابا انقدر دوست دارن و براشون مهمی...از این روزامون برات بگم ...
1 تير 1393
1